دلم تنگه روزایی که هنوز عشقمو ندیده بودم... روزایی که عاشقانه بهم عشق می ورزید... روزایی که تشنه بغل هم بودیم... آه ... چقدر گناه کردم خدا....
الان چی؟ هرچی از دهنش دراومد بهم گفت و گفت خدانگهدار
این چه رسم عاشقیه؟منم بی گناه نبودم ...
خوب دلم می خواست آرومم کنه...
اما دیگه خسته شده بود...
از من؟ از حرفام؟
از چی؟؟؟
آه ... خدایا کمکم کن...
نظرات شما عزیزان:
|